امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر

مقدمه

در نظام اعتقادى اسلام، امر به معروف و نهى از منكر، جايگاه خاصى دارد كه بدون فهم آن، نمى‏توان جايگاه آن را در منظومه فكرى امام على‏عليه السلام دريافت. بدين روى به‏اجمال نظرگاه قرآن كريم را درباره اين فريضه، يادآور مى‏شويم:

يك. امت اسلامى، بهترين امت است؛ چرا كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند و همين عامل رستگارى او است. (1) بدين‏ترتيب مى‏توان گفت امر به معروف و نهى از منكر، از ضروريات ايمان و رستگارى امت است.

دو. دست شستن از نهى از منكر و بى‏اعتنايى به رواج منكرات، نشان بدكردارى و تباهى انسان است. (2) سه. بر اثر ترك اين فريضه، جامعه دچار تباهى مى‏شود. در اين هنگام، تنها آمران به معروف و ناهيان از منكر نجات پيدا مى‏كنند و بدكاران و سهل‏انگاران، دچار عذاب مى‏گردند. (3) چهار. امر به معروف و نهى از منكر، كارى خدايانه است و خداوند از خود به عنوان كسى كه به معروف فرمان مى‏دهد و از منكر بازمى‏دارد، ياد مى‏كند. (4) از اين نكته مى‏توان نتيجه گرفت كه عقل آدمى پيش از حكم شرع مستقلا به پاره‏اى معروف‏ها و منكرها شناخت پيدا مى‏كند.

پنج. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نيز يكى از وظايفش امر به معروف و نهى از منكر است و از اين‏رو، اين كارى پيامبرانه است. (5) شش. امر به معروف و نهى از منكر، نشان پيوستگى مؤمنان به يكديگر و جلوه همبستگى جامعه اسلامى است. (6) هفت. امر به معروف و نهى از منكر، مكمل فريضه‏هايى چون نماز و زكات است و غالبا در قرآن در كنار آنها آمده است (7) كه نشان‏دهنده بعد اجتماعى و عملى دين مبين اسلام است.

هشت. اجراى اين فريضه، ممكن است سختى‏هايى در پى داشته باشد؛ اما بايد آن را تحمل كرد كه اين از كارهاى استوار است. (8) نه. گرچه براى تحقق اين فريضه بايد كوشيد، لازم است از منطق الايسر فالايسر و ترتيب و به كار بردن زبان خوش و منطق درست استفاده كرد. (9) ده. بهترين امر به معروف و نهى از منكر، آن است كه انسان نخست خود را مخاطب آن سازد و از خود بياغازد. بى‏اثرترين كار آن است كه انسان خود را فراموش كرده، واعظ و اندرزگوى ديگران باشد. بدين‏ترتيب هم كارش بى‏نتيجه خواهد ماند و هم زمينه مغضوب شدن خود را فراهم خواهد آورد. (10) با در نظر گرفتن اين تأكيدات و نكات، مى‏توان ديدگاه امام را درباره امر به معروف و نهى از منكر دريافت. رويكرد امام به اين فريضه، مبتنى بر اين ميراث ارجمند است و گاه سخنان امام در اين باب، ترجمان آيات قرآن و حتى گاه عين آيات قرآنى است. در اين نوشتار مباحث را در چند محور مى‏آوريم:

.1 جايگاه سياسى امر به معروف و نهى از منكر؛

.2 شرايط امر به معروف و نهى از منكر؛

.3 مراتب امر به معروف و نهى از منكر؛

.4 آداب امر به معروف و نهى از منكر؛

.5 امام و حسبه.

گفتار اول: جايگاه سياسى امر به معروف و نهى از منكر

تعبير امر به معروف و نهى از منكر، از تعبيرات كليدى و پربسامد در سخنان امام على‏عليه السلام است كه در مناسبت‏هاى گوناگون و به دلايل مختلف بر آن انگشت مى‏گذارد و از آن سخن مى‏گويد. از اين رو مى‏توان گفت كه اين تعبير از اهميت فراوانى نزد امام برخوردار است. براى دريافت جايگاه آن نزد امام، اين مطلب را در چند محور زير پى مى‏گيريم:

الف. مفهوم سياسى امر به معروف و نهى از منكر؛

ب. هدف و غايت دين؛

ج. فلسفه حكومت اسلامى؛

د. تأمين حقوق همگان؛

ه . حفظ نظام اجتماعى سالم؛

و. مكانيزم نظارتى در حكومت اسلامى؛

ز. رويكرد اجرايى به اين فريضه؛

ح. موانع تحقيق و اجراى امر به معروف و نهى از منكر.

الف. مفهوم سياسى امر به معروف و نهى از منكر

براى فهم عميق معناى امر به معروف و نهى از منكر نزد امام على‏عليه السلام، بايد خود را از معناى رايج و محدود آن نجات دهيم و به اين مسئله از منظر حضرت بنگريم. تلقى رايج از امر به معروف و نهى از منكر غالبا خرد و محدود است و آن را منحصر به حوزه احكام عبادى و پاره‏اى از مسائل پيش پا افتاده اجتماعى كرده‏اند. حال آن كه از نظر امام، معروف هر آن كردار و رفتار و اعتقاد پسنديده‏اى است كه عقل سليم انسان بدان حكم، و قرآن و سنت آن را تأييد مى‏كند. از اين منظر هر خير و خوبى در دامنه معروف مى‏گنجد، از آشتى دادن ميان زن و شوهر (11) تا ارزان‏فروشى و رعايت انصاف در معاملات و همين‏طور تا بسيج عمومى براى جهاد.

سنت فقهى ما بر اين قرار است كه مباحث امر به معروف در كتاب الجهاد و به عنوان بخشى از آن نقل مى‏شود. در صورتى كه امام همه نيكى‏ها و حتى جهاد در راه خدا را در يك طرف مى‏گذارد و امر به معروف و نهى از منكر را از آنها برتر مى‏شمارد و مى‏فرمايد: «همه كارهاى نيك و جهاد در راه خدا، در كنار امر به معروف و نهى از منكر، جز دميدنى به درياى پهناور نيست. (12) » در واقع از نظر امام، جهاد، خود يكى از مراتب و تجليات امر به معروف و نهى از منكر و يكى از مصاديق بارز و اساسى آن است. (13) البته ايشان در جاى ديگرى، هنگام بيان پايه‏هاى ايمان، آن را بر چهار پايه استوار مى‏داند كه يكى از آنها جهاد است كه خود بر چهار ركن، يعنى امر به معروف، نهى از منكر، استوارى در آوردگاه‏ها و دشمنى با فاسقان قرار دارد. (14) بدين‏ترتيب اين چهار ركن نيز در واقع ناظر به يك حقيقتند. چرا كه امر به معروف ملازم با دشمنى با فاسقان و ايستادگى در آوردگاه‏ها و گاه نهى از منكر است. پس در اين‏جا جهاد عبارت است از امر به معروف و نهى از منكر و پايدارى در آوردگاه‏ها و دشمنى با فاسقان . در جاى خود داريم كه دشمنى با فاسقان و فسق، يكى از مراتب امر به معروف است و ايستادگى در آوردگاه‏ها از مصاديق امر به معروف است. بدين ترتيب در تحليل نهايى، جهاد نيز به امر به معروف و نهى از منكر بازمى‏گردد. پس امر به معروف نه فرعى از فروع جهاد كه خود آن، و حتى از آن گسترده‏تر است.

اساسا امر به معروف و نهى از منكر، به معناى داشتن حساسيت قوى نسبت به حضور منكرات و عدم حضور معروف‏ها است. مسلمان متعهد يا آن كس كه زندگى اجتماعى فعالى دارد، كسى است كه همواره در پى تحقق هنجارهاى دينى و آرمان‏هاى آن در جامعه است و آنچه مايه تضعيف آنها مى‏شود، از ميان برود. از اين‏رو خود را موظف مى‏داند تا به‏هوش باشد و براى تحقق معروف‏ها بكوشد و در جهت نابودى منكرات عمل كند. اين حساسيت گسترده و عميق ـ بر حسب لزوم ـ گاه به‏صورت پند و اندرز است و گاه در قالب اقدام عملى و ارائه جلوه درستى از معروف. گاه نيز ضرورت اقتضا مى‏كند كه براى حفظ جامعه اسلامى و يا نشر آرمان‏هاى دينى ـ كه خود از برترين معروف‏ها است ـ سلاح برگيرد و به دفاع از آرمان خود برخيزد. پس جهاد نيز يكى از نمونه‏هاى امر به معروف و نهى از منكر است. امام نيز به اين مسئله از اين منظر مى‏نگرد.

البته آن‏جا كه آنها را در كنار يكديگر نقل مى‏كند، صرفا مقصود بيان نمونه‏هاى برجسته امر به معروف و نهى از منكر است؛ نه اين كه اين دو ماهيتا جداى از يكديگر باشند. براى مثال در نامه 47 در وصيت خويش به فرزندانش از آنان مى‏خواهد تا با جان و مال و زبان خود در راه خدا جهاد كنند و سپس مى‏فرمايد كه مبادا امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند كه شريران بر آنان چيره خواهند شد.

بى‏گمان حداقل جهاد با زبان يكى از مراتب امر به معروف است و همچنين انفاق نيز از معروف‏ها است. جهاد نيز از عالى‏ترين جلوه‏هاى امر به معروف و نهى از منكر است.

به‏نظر مى‏رسد كه گاه امام امر به معروف را به معناى اصطلاحى و رايج آن به‏كار مى‏گيرد كه در اين صورت در كنار جهاد و مانند آن مى‏آيد و گاه حقيقت و ماهيت امر به معروف و نهى از منكر مورد نظرشان است، كه در اين صورت ريشه و اساس همه نيكى‏ها به‏شمار مى‏رود و حتى از جهاد برتر مى‏نشيند.

اين كه امام به اين فريضه در سطحى گسترده و پهناور مى‏نگرد و آن را محدود به موارد خاص و حوزه‏هاى خرد نمى‏داند، نكته مهمى است. از اين‏رو در روايتى كه به ايشان منسوب است، بر آن است كه اگر اين فريضه اجرا شود، همه فرايض خرد و كلان و آسان و دشوار ديگر نيز اجرا خواهد شد؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام است و رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم غنايم و گردآورى ماليات‏ها و هزينه كردن آنها در موارد خاص خودشان است . (15) بدين‏ترتيب، نگاه امام به اين فريضه داراى دامنه وسيعى است و از خرد تا كلان مسائل اجتماعى را دربر مى‏گيرد. پس مى‏توان گفت كه از نظر امام‏عليه السلام امر به معروف و نهى از منكر، يعنى امر به همه نيكى‏هاى اجتماعى و بازداشتن از همه مفاسد اجتماعى در همه حوزه‏ها؛ از حوزه‏هاى اخلاقى گرفته تا حوزه‏هاى اقتصادى و سياسى، مانند توصيه و الزام حاكمان به معروف.

ب. هدف و غايت دين

دين را هرگونه تعريف كنيم، ناگزيريم اين نكته را بپذيريم كه هر دينى از پيروان خود مى‏خواهد به هنجارهايى تن در دهند و از ناهنجارى‏هايى تن زنند. اين هنجارها در قالب احكام و ناهنجارى‏ها در قالب ممنوعات قرار مى‏گيرند. حال تعداد آنها فرقى نمى‏كند، چه احكام عشره حضرت موسى‏عليه السلام باشد و چه دو فرمان حضرت عيسى‏عليه السلام. از اين منظر دين عبارت است از پاره‏اى بايدها و نبايدها كه مؤمنان بايد در چارچوب آن حركت كنند و بكوشند بايدها را انجام دهند و از نبايدها بپرهيزند. امر به معروف و نهى از منكر نيز عبارت است از درخواست تحقق آن بايدها و كوشش براى پيشگيرى از نبايدها. از اين منظر مى‏توان هدف دين را تحقق آن بايدها و محو آن نبايدها دانست. اين بايدها در قالب معروف‏ها و آن نبايدها در هيئت منكرها معرفى مى‏شوند.

اين نكته هنگامى حساس‏تر مى‏شود كه بپذيريم دين جنبه اجتماعى نيز دارد و در پى تشكيل يك نظام اجتماعى و تنظيم روابط ميان افراد آن است. گرچه حضور افراد در كنار يكديگر و تعامل آنها موجب تسهيل زندگى اجتماعى مى‏شود، در همان حال نفس تجمع و اجتماع، پديدآورنده رقابت، تنازع و برخورد و كشاكش است. اين‏جا است كه لزوم قانون و نهادى كه مانع تجاوز افراد به يكديگر شود، آشكار مى‏گردد. اين قانون بايد به شكلى نهادينه شود، يا به صورت مكتوب و يا با تعميق آن در عرف جامعه و تبديل آن به هنجارهاى اخلاقى و دينى. در هر صورت حفظ جامعه در گرو وجود قانون و مجموعه قواعدى است كه بايدها و نبايدها را تعريف كند و براى آن ضامن اجرايى نيز معين سازد. همه اينها در نظام اسلامى به عنوان نهاد امر به معروف و نهى از منكر حضور دارد و آن‏جا كه نياز به ضمانت اجرايى است، تشكيلات حسبه با وظايف خاص آن شكل مى‏گيرد و متكفل تنظيم بازار، نرخ‏گذارى، پيشگيرى از گران‏فروشى و ... مى‏گردد. بدين‏ترتيب تصور دينى بدون «بايد و نبايد» ممكن نيست و هر دينى حداقلى از بايدها و نبايدها را با خود دارد. امام‏عليه السلام با چنين نگاهى به ماهيت وكاركرد دين، مى‏فرمايد: غاية الدين، الامر بالمعروف والنهى عن المنكر واقامة الحدود؛ «غايت دين، امر به معروف، نهى از منكر و اجراى حدود است. (16) » اين رويكرد نيز گواه آن است كه امام‏عليه السلام به اين فريضه، چونان فريضه‏اى در كنار ديگر فرايض نمى‏نگرد، بلكه آن را اساس، ريشه، بنياد همه فرايض و برترين فريضه مى‏شناسد، و مهم‏ترين كاركرد دين را چيزى جز همين امر و نهى نمى‏داند.

ج. فلسفه حكومت اسلامى

با همين رويكرد، امام به مسئله قدرت و حكمرانى مى‏نگرد. از نظر ايشان، قدرت فى‏نفسه مطلوب و مرغوب نيست. قدرت آن‏جا سودمند است كه در جهت ايجاد معروف و زدودن منكر به‏كار گرفته شود. بدين روى چه پيش از كسب قدرت و چه هنگام اقتدار و چه در اواخر حاكميت خود بر اين مسئله تأكيد مى‏كنند و هدف خود را از پذيرفتن خلافت، نه بهره‏گيرى از نعيم دنيوى كه امر به معروف و نهى از منكر مى‏دانند.

پس از قتل عثمان، مردم به سوى حضرت شتافتند و مصرانه خواستار بيعت با او شدند. ليكن از آن‏جا كه فاصله زمانى بسيارى بين حكومت رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم و درگذشتن عثمان وجود داشت و در اين مدت سنت‏هايى فراموش و سنت‏هاى ديگرى به جاى آنها پديدار شده بود، حضرت از قبول خلافت تن زدند و اشاره كردند كه كم‏تر كسى ممكن است حكومت عادلانه ايشان را برتابد. ايشان در سخن خود بر دو عنصر تأكيد داشتند: يكى اين كه شاهراه حقيقت، ناشناخته شده است و ديگر آن كه در صورت به قدرت رسيدن، كسانى حكومت او را برنخواهند تافت. پس بهتر كه از همان آغاز، خلافت را نپذيرد. ايشان فرمودند: مرا بگذاريد و ديگرى را به‏دست آريد، كه ما پيشاپيش كارى مى‏رويم كه آن را رويه‏ها است و گونه‏گونه رنگ‏ها است. دل‏ها بر آن بر جاى نمى‏ماند و خردها برپاى. همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده است و راه راست ناشناسا گرديده. و بدانيد كه اگر من درخواست شما را پذيرفتم، با شما چنان كار مى‏كنم كه خود مى‏دانم و به گفته گوينده و ملامت سرزنش‏كننده گوش نمى‏دارم . (17) اين سرزنش‏ها، همانى بود كه بعدها به‏وسيله طلحه و زبير بر زبان آمد و در سطحى گسترده‏تر، عدالت‏خواهى امام به سياست ناشناسى تعبير شد تا آن‏جا كه: «قريش گفتند: پسر ابوطالب مردى دلير است، اما علم جنگ نمى‏داند. (18) » پس از آن كه مردم حضرت را ناگزير به قبول بيعت كردند و با حضور خود، حجت را بر او تمام كردند و ايشان تنها به همين دليل خلافت را پذيرفتند، (19) باز بر اين حقيقت تأكيد داشتند. عبدالله بن عباس نقل مى‏كند كه در آغاز جنگ جمل نزد حضرت در ذى‏قار رفتم و ديدم كه نعلين خود را پينه مى‏زند. امام از من پرسيد: «بهاى اين نعلين چند است؟» گفتم: بهايى ندارد. آن گاه حضرت فرمود: «به خدا قسم، اين را از حكومت بر شما دوست‏تر دارم؛ مگر آن كه حقى بپا دارم يا باطلى را برطرف سازم. (20) » در اواخر دوران خلافت خود نيز طى سخنانى گله‏آميز با مردم، براين حقيقت اين‏گونه انگشت نهاد: خدايا! تو مى‏دانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنياى ناچيز، خواستن زيادت. بلكه مى‏خواستيم نشانه‏هاى دين را به جايى كه بود بنشانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم. تا بندگان ستمديده‏ات را ايمنى فراهم آيد و حدود ضايع مانده‏ات اجرا گردد. (21) يعنى همان امر به معروف و نهى از منكر. با اين رويكرد به مسئله امر به معروف است كه امام به فرزندان خود مى‏فرمايد: «امر به معروف و نهى از منكر را ترك مكنيد. (22) » و با همين برداشت از امر به معروف و نهى از منكر است كه چون امام حسين‏عليه السلام بر ضد يزيد قيام كرد و از پذيرش خلافت او تن زد، حركت خود را كوششى از نوع امر به معروف و نهى از منكر خواند.

بدين‏ترتيب، امر به معروف و نهى از منكر كه بستر تحقق معروف‏ها به‏شمار مى‏رود، از نظر امام على‏عليه السلام، نه تنها غايت دين است، بلكه فلسفه حكومت نيز به‏شمار مى‏رود و براساس آن مى‏توان حكومت‏ها و مشروعيت آنها را سنجيد و قيام‏هايى را كه براى سرنگونى حكومتى يا برپايى حكومتى صورت مى‏گيرد، محك زد. اگر حكومتى پاسدار اين فرضيه باشد، مشروعيت دارد. اگر كسانى احساس كنند حكومت موجود، پاسدار اين فريضه نيست و در آن حق‏كشى فراوان است، تنها در صورتى مجاز به فعاليت بر ضد آن هستند كه مقصودشان نه كسب قدرت، بلكه اقامه حدود تعطيل شده خداوند و امر به معروف و نهى از منكر باشد. پس معيار حقانيت حاكميت‏ها و جنبش‏هاى ضد حاكميت، پايبندى آنها به اين فريضه است. در نتيجه، از اين منظر، امر به معروف و نهى از منكر، از حالت فريضه‏اى فردى و اتفاقى بيرون مى‏آيد و به فريضه‏اى بنيادى، اجتماعى، معيارين و سازمان‏يافته و جهت‏دار، تبديل مى‏شود.

د. تأمين حقوق همگان

يكى از معروف‏هاى اجتماعى و يكى از وظايف دولت، تأمين حقوق همه شهروندان خود است. امر به معروف و نهى از منكر نيز با گستره‏اى كه دارد، در پى تأمين اين هدف است. فلسفه حكمرانى ـ به گفته امام على‏عليه السلام ـ آن است كه ستمديدگان از هرگونه ستمى ايمن باشند و حدود الهى بر زمين نماند. بدين‏ترتيب، با اختياراتى كه دولت در جهت مصالح مردم دارد، بايد در اين مسير حركت كند و حقوق عامه را تأمين نمايد. اساسا معيار صلاح و پاكى امت و اجتماع آن است كه حق هر ذى‏حقى به او برسد. با همين رويكرد است كه امام على‏عليه السلام در عهدنامه‏اش به مالك اشتر از او مى‏خواهد تا نياز نيازمندان را برطرف كند و آماده شنيدن گفته‏ها و اعتراضاتشان باشد؛ چرا كه: «من از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم، بارها شنيدم كه مى‏فرمود: "هرگز امتى را پاك [از گناه‏] نخوانند كه در آن امت [بى‏آن‏كه بترسند و ] در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند". (23) » در نتيجه امر به معروف و نهى از منكر، در عرصه اجتماعى به معناى رساندن حقوق مستحقان به آنان و منع از تجاوز ستمگران به مظلومان است. افزون بر اين، يكى ديگر از كاركردهاى امر به معروف و نهى از منكر، هدايت همگان و تأمين مصالح عامه آنان است. از اين‏رو امام هنگام سخن از فلسفه احكام، مى‏فرمايد كه خداوند امر به معروف را براى اصلاح كار همگان و نهى از منكر را براى بازداشتن بى‏خردان وضع كرده است (24) .

ه . حفظ نظام اجتماعى سالم

نظام اجتماعى هنگامى سالم است كه مجارى اطلاع‏رسانى در آن كاملا نيرومند باشد. اگر جامعه را به ارگانيزمى زنده تشبيه كنيم، جريان اطلاعات در آن، همچون سلسله اعصاب آن است. مهم‏ترين نقش سلسله اعصاب انتقال اخبار ـ چه خوشايند و چه ناخوشايند ـ به سيستم مركزى، و كسب تكليف است. هنگامى كه آتشى در كنار دست ما شعله‏ور مى‏شود و ما بى‏خبر از آن هستيم، تنها از طريق عكس‏العمل ناگهانى اعصاب دست ما است كه هوشيار مى‏شويم و عكس‏العمل مناسب را از خود نشان مى‏دهيم. حال اگر به فرض كسى در خواب باشد و سيستم عصبى او نيز يك‏سره از كار افتاده باشد، مى‏توان حدس زد كه در صورت آتش‏سوزى، چه اتفاقى خواهد افتاد. امر به معروف و نهى از منكر، براى بقا و سلامت جامعه همين نقش را دارد و به مسئولان و تصميم‏گيران مى‏گويد كه در كجا چه نقصى و كمبودى مشاهده مى‏شود، تا تصميمات لازم اتخاذ شود. حال اگر اين كاركرد را از امر به معروف بگيريم، عملا مسئولان جامعه را از شناخت وضعيت واقعى اجتماع محروم ساخته و درهاى اطلاعات درست را برروى آنان بسته‏ايم. از سوى ديگر كارگزاران و كارمندان دولتى، عموما به اين گرايش دارند كه همه چيز را خوب و اوضاع را بر وفق مراد وانمود كنند. نتيجه اين وضعيت آن است كه در درازمدت نواقص موجود در جامعه و كاستى‏ها شدت مى‏يابد و ناهنجارى‏ها جاى هنجارهاى سالم را مى‏گيرد و تنها هنگامى حكمرانان متوجه وضعيت حقيقى جامعه مى‏شوند كه ديگر نمى‏توان كارى كرد. يكى از علل سقوط حكومت‏هاى استبدادى، همين بى‏خبرى از اوضاع جامعه است. معروف است كه مارى آنتوانت چون شنيد مردم به سبب نداشتن نان شورش كرده‏اند، توصيه كرد: «پس بيسكويت بخورند!» اين داستان طنزآميز، اما گوياى واقعيتى تلخ است. در حكومت‏هاى استبدادى، به‏گونه‏اى عمل مى‏شود كه به‏تدريج، كم‏تر كسى ميل يا جرأت امر به معروف و نهى از منكر و بيان حقايق را پيدا مى‏كند. و همين آفتى است. اگر سال‏هاى پايانى هر حكومت ساقطشده را به‏دقت بررسى كنيم، مى‏بينيم على‏رغم داشتن سيستم‏هاى امنيتى نيرومند و متمركز، حاكمان عملا از آنچه در جامعه در حال رخ دادن بوده است، بى‏خبر بوده‏اند؛ چنان بى‏خبرى‏اى كه گاه حيرت‏انگيز است. همه اينها نتيجه آن است كه امر به معروف و نهى از منكر ناديده گرفته شده و يا كاريكاتور مسخ شده‏اى از آن ارائه شده بوده است. با توجه به اين نكته و با درك اين كاركرد امر به معروف و نهى از منكر است كه امام على‏عليه السلام مصرانه از فرزندان صلبى و فرزندان معنوى‏اش مى‏خواهد تا امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنند؛ وگرنه شريران بر آنان چيره مى‏شوند و آن‏گاه دعايشان نيز مستجاب نخواهد شد. (25) اين كه در نتيجه ترك امر به معروف و نهى از منكر، شريران قوم حاكم خواهند شد، كمابيش روشن است. انسان به‏طور طبيعى، در صدد تسخير قدرت و تسلط بر ديگران است. قدرت نيز آدمى را سرمست و خودشيفته مى‏كند و به تعبير قرآن كريم: «آدمى طغيان مى‏كند، اگر خود را بى‏نياز ببيند. (26) » يعنى لازم نيست كه انسان حتما مقتدر باشد، بلكه پندار قدرت و اين احساس او را به بيراهه مى‏كشاند. از اين‏رو لازم است امر به معروف و نهى از منكر، به عنوان يك مكانيزم بازدارنده و ابزار نظارت، مانع چنين پندارى در حاكمان شود. حال اگر كسى اين فريضه را به‏جد نگيرد و يا آن را تنها به حوزه‏هاى خاص و كوچك اختصاص دهد، به‏تدريج روند احساس بى‏نيازى در حاكمان، و از سوى ديگر حالت بى‏اعتنايى و سهل انگارى در مردم پديد مى‏آيد و نتيجه آن، حاكميت طالحان و بدكاران خواهد بود؛ كسانى كه جام قدرت آنان را مست ساخته و ديگر چيزى را مانع تحقق اهداف خود نمى‏بينند. اين روند گاه چنان كند و بطيئ است كه خود حاكمان نيز متوجه آن نمى‏شوند و چه بسيار حاكمان پاك‏دل و پاك‏دستى كه به‏تدريج آلوده شدند و بر اثر فقدان امر به معروف و نهى از منكر، به مغاك شر و تباهى درغلتيدند.

اما چه رابطه‏اى ميان ترك امر به معروف و مستجاب نشدن دعا وجود دارد؟ امام على‏عليه السلام خود به اين پرسش، پاسخى كلى و فراگير داده است كه مختص به اين مورد نيست. روزى كسى از امام پرسيد: با آن كه خداوند وعده استجابت دعا داده و فرموده است: ادعونى استجب لكم (27) ، چرا دعاى ما مستجاب نمى‏شود؟ امام پاسخ داد: «به دليل وجود هشت خصلت در شما، دعايتان مستجاب نمى‏شود: نخست آن كه خداى راشناختيد، اما حق او را ادا نكرديد و از اين شناخت سودى نبرديد. ديگر آن كه به پيامبرش ايمان آورديد، آن‏گاه با سنت او مخالفت كرديد و شريعتش را ميرانديد. سوم آن‏كه كتابى را كه بر شما فرود آمده است، خوانديد، اما بدان عمل نكرديد... . (28) » كتاب خدا برايمان از سرنوشت اقوامى سخن مى‏گويد كه بر اثر ترك امر به معروف، نيكانشان نيز در كنار بدكارانشان هلاك شدند و از ما مى‏خواهد تا از فرجام آنان عبرت بگيريم و همواره پايبند و مجرى اين فريضه باشيم. رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم نيز ما را از ترك اين فريضه بيم داده و آن را عامل تباهى و زوال جامعه دانسته‏اند . به گفته امام على‏عليه السلام: «شنيدم كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمود: خداوند تنها بدان‏سبب امت‏هاى پيش از شما را هلاك كرد، كه امر به معروف و نهى از منكر را واگذاشته بودند. (29) » بدين‏ترتيب تنها راه ممانعت از حاكميت بدكاران، امر به معروف و نهى از منكر به معناى گسترده آن است. حال با ترك آن چگونه مى‏توان انتظار استجابت دعا را داشت؟ در سنت دينى ما آمده است كه دعا در چند مورد مستجاب نمى‏شود كه يكى از آنها جايى است كه راه‏حل در دست خود انسان باشد. پس اگر كسى از حاكميت بدكاران هراسان است، بايد امر به معروف و نهى از منكر كند. اگر كسى خواهان بقاى دولت صالح است، بايد امر به معروف و نهى از منكر كند و اگر كسى نمى‏خواهد حكومت صالح و جامعه سالم نابود شود، بايد امر به معروف و نهى از منكر كند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، هم ضامن تداوم سلامت جامعه و حاكمان است و هم مانع به قدرت رسيدن اشرار و تباهى امت است.

پس اگر كسى دست از اين فريضه كشيد و در نتيجه، حاكميت در اختيار اشرار قرار گرفت، مسئول خود او است و جز خويشتن را نبايد نكوهش كند. اين نتيجه عملكرد او است و پيش‏تر نيز رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم در باب آن هشدار كافى داده است. امام على‏عليه السلام مى‏فرمايد كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم به من فرمود: «اى على، با دست امر به معروف و نهى از منكر كن؛ پس اگر نتوانستى، با زبان چنين كن. پس اگر نتوانستى با قلبت چنين كن، وگرنه جز خود را نكوهش مكن. (30) »

و. مكانيزم نظارتى در حكومت اسلامى

براى آن كه شريران حاكم نشوند، امر به معروف و نهى از منكر بايد به عنوان مهم‏ترين ابزار نظارتى به‏كار گرفته شود. از نظر امام، امر و نهى اختصاص به قشر يا اقشار خاصى ندارد و همگان مشمول اين حكم مى‏شوند. هر مسلمانى مكلف است كه امر به معروف و نهى از منكر كند و امر و نهى او منحصر و محدود به افراد خاصى نيست، بلكه همه سطوح جامعه و حتى حاكمان را دربرمى‏گيرد. مسئله امر به معروف حاكمان در سنت دينى ما غالبا تحت عنوان «نصيحت ائمه مسلمين» آمده است و نويسندگان درباره اهميت، شيوه و آداب آن بحث‏ها كرده‏اند. (31) گوهر اين بحث‏ها آن است كه هر مسلمان مجاز و بلكه موظف است كه حاكمان را خالصانه امر به معروف و نهى از منكر كند و اين فريضه محدود و منحصر به محكومان نيست، بلكه از حقوق پيشين يكايك مسلمانان است. امام على‏عليه السلام نيز به مالك اشتر توصيه مى‏كند تا از بله‏قربان‏گوها بپرهيزد و آنان كه زبان تلخ حق‏گويانه را به‏كار مى‏گيرند، به خود نزديك سازد: «و آن كس را بر ديگران بگزين كه سخن تلخ حق را به تو بيش‏تر گويد و در آنچه كنى يا گويى ـ و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد ـ كم‏تر يارى‏ات كند. (32) » امام‏عليه السلام، نه تنها به فرمانداران خود توصيه مى‏كند كه سخن آمران را نقدپذيرانه بشنوند، بلكه خود پيشقدم در اين كار مى‏شود و به مردم مى‏گويد: «از گفتن حق يا راى زدن در عدالت باز مايستيد كه من نه برتر از آنم كه خطا كنم و نه در كار خويش از خطا ايمنم؛ مگر كه خدا مرا در كار نفس، كفايت كند كه او از من بر آن تواناتر است. (33) » بدين‏ترتيب امام اصل خطاناپذيرى و معصوميت حاكم را نمى‏پذيرد و همگان را به نقد عملكرد او فرامى‏خواند. امام‏عليه السلام گرچه خود معصوم و مصون از خطا است، در باب جايگاه خود سخن مى‏گويد و معتقد است كه هر كس در مقام آمريت قرار گيرد، نيازمند هدايت و امر به معروف ديگران است و نخستين سنگ انحراف زمانى گذاشته مى‏شود كه حاكم خود را بى‏نياز از امر به معروف به‏وسيله ديگران بداند و بدين روى به مالك توصيه مى‏كند: «و مگو كه امارت يافته‏ام. پس فرمان مى‏دهم و از من اطاعت مى‏كنند. كه اين كار مايه سياهى دل و تباهى دين و نزديك شدن زوال نعمت‏ها است. (34) » با همين نگاه است كه بيان حق و سخن عادلانه را در برابر حاكم ستمگر برترين كارها مى‏شناساند . (35) به مقدارى كه انسان مسئوليت دارد، به همان مقدار نيازمند نظارت ديگران بر خويش است وگرنه طبع اقتدار طلب او، او را به دره ژرف قدرت‏پرستى درمى‏غلتاند و بر اثر بى‏توجهى و تساهل ديگران به سرنوشت حاكمانى دچار مى‏شود كه امام على‏عليه السلام وضع آنان و حاكميتشان را اين‏گونه تصوير مى‏كند: راه گشاده سنت را رها كنند و كار از روى هوا كنند و احكام فروگذار شود و بيمارى جان‏ها بسيار، و بيمى نكنند كه حقى بزرگ فرو نهاده شود و يا باطلى سترگ انجام داده. آن‏گاه نيكان خوار شوند و بدكاران بزرگ‏مقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار. (36) بارى، آنچه حكومت اسلامى و جامعه اسلامى را از ديگر جوامع و حكومت‏ها متمايز مى‏سازد، حضور گسترده ابزار نظارت و كنترلى است به نام امر به معروف و نهى از منكر و اين فريضه، انحصار به اقشار خاصى ندارد و همگان مى‏توانند مسئولانه از آن استفاده كنند و هيچ حاكمى را نرسد كه ادعا كند: «انى مؤمر آمر فاطاع»، و اين نظارت را هيچ قانونى نمى‏تواند محدود يا ممنوع كند؛ زيرا خود قوانين مبتنى بر اين فريضه‏اند و اگر اين فريضه رها شود، نخست بدكاران چيره و نيكان خوار مى‏شوند و نهايتا جامعه راه تباهى و هلاك در پيش مى‏گيرد و آن‏گاه دعاى كسى نيز به اجابت نمى‏رسد و گناه اين تباهى و هلاك به گردن همگان است ـ نيكان و بدان. با توجه به اهميت نظارتى اين فريضه است كه تدوين‏كنندگان قانون اساسى، آن را از اصول كلى يا مادر به‏شمار آورده‏اند. در اصل هشتم قانون اساسى جمهورى اسلامى چنين آمده است: در جمهورى اسلامى ايران، دعوت به خير، امر به معروف و نهى از منكر وظيفه‏اى است همگانى و متقابل بر عهده مردم نسبت به يكديگر؛ دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.

ز. رويكرد اجرايى به اين فريضه

همگانى بودن اين فريضه، به معناى يله بودن آن نيست. در جايى كه اجراى آن نيازمند امكانات و تشكيلات و مسئولان خاصى نباشد، همگان مكلف به اجراى آنند. اما در جايى كه اجراى اين فريضه نيازمند امكانات مالى، تجهيزات نظامى و... باشد، طبيعتا سازمانى بايد متولى و متكفل اين كار شود. تشكيل سازمان‏هايى با نام حسبه، تعيين قضات و مانند آن، نتيجه رويكرد اجرايى به آن است، كه گزارش پاره‏اى از آن در بحث امام و حسبه خواهد آمد و در آن‏جا خواهيم گفت كه امام‏عليه السلام اين فريضه را در سطحى وسيع و با راهكارهاى خاص به‏كار مى‏گيرد. از نظر امام، امر به معروف و نهى از منكر، فقط گفتن و يا بيان معايب نيست، بلكه كوششى است براى حل مشكل. براى مثال روزى كسى را نزد امام‏عليه السلام آوردند كه دست به خودارضايى زده بود. حضرت پس از آن‏كه او را تعزير كرد، دستور داد به خرج بيت‏المال، او را زن دهند. (37) اين نگاه اجرايى به فريضه امر و نهى است كه مى‏تواند ريشه منكرات را بخشكاند و بسترى مناسب براى رشد معروف‏ها بگستراند.

ح. موانع تحقيق و اجرا

با همه اهميتى كه امر به معروف و نهى از منكر دارد و در تعابير دينى ما با عنوان «برترين فريضه» (38) از آن ياد شده است، واقعيت اين است كه اين فريضه مهجور است. اين مهجوريت اختصاص به روزگار ما ندارد؛ در صدر اسلام نيز چنين بوده است وگرنه كار به جايى نمى‏رسيد كه عثمان، خليفه سوم كشته شود و قتل او بهانه‏اى شود تا قدرت اسلام در اختيار كسانى قرار گيرد كه تا ديروز رسما در برابر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم صف‏آرايى مى‏كردند و پس از آن‏كه قدرت را قبضه كردند، فرزند او را نيز سر بريدند. علل و عوامل متعددى مى‏توان براى اين مهجوريت در طول تاريخ ذكر كرد؛ (39) اما بى‏گمان مهم‏ترين علل ترك اين فريضه دو چيز است: ترس و طمع.

در پس بسيارى از افعال ما ترس و طمع حضور دارند و ما را به انجام كارى يا خوددارى از كارى ديگر برمى‏انگيزند. اين‏گونه ملاحظات و محاسبات كاسبكارانه، مانع از توجه جدى به حقوق و تكاليف مربوط مى‏شود. احساس مى‏كنيم كه وظيفه‏اى داريم و بايد كارى كنيم، ولى مى‏ترسيم كه بر اثر اقدام ما زيانى متوجه خود و اطرافيان ما گردد. گاه مى‏خواهيم دست به كارى نزنيم، اما طمع ما را برآن مى‏دارد و چشم خرد را كور مى‏سازد. به گفته مولاى متقيان: «بيشتر هلاك‏هاى خرد، هنگام درخشش طمع است. (40) » بدين روى امام به مالك اشتر توصيه مى‏كند از مشورت با چند كس خوددارى كند، از جمله آدم طمعكار و ترسو، كه اين يك او را از اقدام مى‏هراساند و آن يك او را به افراط وامى‏دارد . (41) ترس دامنه وسيعى دارد، از ترس مال و شغل گرفته تا ترس جان. طمع نيز چنين است. از اين رو تا آدمى مى‏ترسد، دست به اقدام نمى‏زند و تنها اولياى خدا از ترس رهايند. ترس زبان آدمى را مى‏بندد، حال آن كه: «هر كه دست از جان بشويد، هرچه در دل دارد بگويد. (42) » اين كه شجاعت از فضايل اصلى به‏شمار آمده است، به اين دليل است كه با حقيقت همسايه ديوار به ديوار است. ترس باعث حق‏پوشى و خودخوارسازى است. امام على‏عليه السلام كه اين همه از شجاعت سخن مى‏گويد، نه صرفا به سبب توان جسمانى يا روحانى شخص شجاع است، بلكه بيش‏تر به اين دليل است كه اين شجاعت آدمى را به استقبال حقيقت و بيان آن فرامى‏خواند و او را از هرگونه بزدلى حق‏پوشانه مى‏رهاند. كسى مى‏تواند حقيقت را به صداى بلند بگويد، كه از دام ترس و طمع رهيده باشد، و به ميزانى مى‏تواند پايبند حق باشد، كه از ترس و آز رها است. امام‏عليه السلام مى‏فرمايد: «فرمان خداى را برپا ندارد، جز كسى كه ـ در حق ـ مدارا نكند و خود را خوار نسازد و در پى طمع‏ها نتازد. (43) » ليكن دريغ كه بسيارى در باب امر به معروف و نهى از منكر، نمى‏توانند خود را از دغدغه نان و جان برهانند و مى‏پندارند كه اگر دست به امر به معروف و نهى از منكر بزنند، از رسيدن به نان درمى‏مانند و يا جان خود را از دست مى‏دهند. پس حاضرند بسيارى از فرايض را ـ هرچند سخت ـ به‏جاى آرند، اما اين يك را نه. (44) امام على‏عليه السلام با توجه به اين حالت روانى، تأكيد مى‏كنند كه امر به معروف و نهى از منكر، نه از روزى كسى مى‏كاهد و نه عمر كسى را كوتاه مى‏كند: «پس امر به معروف و نهى از منكر كنيد، كه نه اجلى را نزديك مى‏سازد و نه روزى‏اى را عقب مى‏اندازد. (45) » حق همين است، چه از ديدگاه عقيدتى به مسئله بنگريم و چه نگاهى جامعه‏شناختى به اين فريضه داشته باشيم.

از نگاه عقيدتى كه مسئله روشن است: آن‏كه خالق عالم و آدم است، رزق و اجل هر كس را خود معين ساخته و مقدار و زمان آن را نيز مقرر داشته و فرموده است: وفى السماء رزقكم وماتوعدون . فورب السماء والارض انه لحق؛ «روزى شما و آنچه وعده داده شده‏ايد، در آسمان است. به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه اين سخن حق است. (46) » همچنين طى آيات متعددى بر اين حقيقت كه هر پديده‏اى از جمله انسان، اجلى دارد و اين اجل در اختيار خداوند است و هرگاه اجل كسى فرا برسد، به تأخيرانداختنى نيست، تأكيد كرده است. (47) بنابراين اگر كسى به اين نظام اعتقادى، باور داشته باشد و روزى‏رسان و مرگ‏آفرين را خداوند عالم بداند و بس، ديگر هرگز نبايد بيمى از قطع روزى يا رسيدن مرگ به خود راه دهد. چون همان كسى كه مرگ و روزى به دست او است، از آدمى خواسته تا امر به معروف و نهى از منكر كند و بيمى از اين بابت به خود راه ندهد. در نتيجه اگر كسى در باب امر به معروف و نهى از منكر ترديد دارد، يا وعده خدا را باور ندارد و يا آن‏كه خود را فريفته است و اساسا اين نظام فكرى را نپذيرفته و يا دركى از رابطه اين مسائل ندارد.

از ديدگاه جامعه‏شناختى نيز مسئله قابل تبيين است. اگر ما امر به معروف و نهى از منكر را به صورت موردى و اتفاقى در نظر بگيريم، احتمال اين هست كه شخص آمر به معروف و ناهى از منكر دچار مضايقى مالى و يا مخاطرات جانى شود؛ همچنان كه گاه مى‏شود. بسيار ديده و شنيده‏ايم كه كسى را به سبب حق‏گويى و امر به معروف از نان و هستى ساقط كرده‏اند. ليكن اگر به اين فريضه به عنوان تكليفى عمومى نگاه كنيم و آن را وظيفه و حق يكايك افراد جامعه بدانيم، در آن صورت اگر به فرض كسى بر اثر امر به معروف و نهى از منكر، در معرض فشار و مشكلات اجتماعى قرار گرفت، نظر به اين كه اين كار خود نوعى منكر است، ديگران كه با وجدانى بيدار مترصد امر به معروف و نهى از منكرند، به‏سرعت در برابر اين منكر خواهند ايستاد و اجازه نخواهند داد كه جريان يا حاكميتى مانع تحقق اين فريضه شوند. پس اگر همه شهروندان جامعه خود را ملزم به امر و نهى بدانند، ديگر هيچ‏كس نمى‏تواند روزى كسى را ببرد و يا جان او را بستاند و اگر هم در دل قصد آن را داشته باشد، جرأت نمى‏كند آن را ابراز كند؛ چه رسد كه در صدد اجراى آن برآيد.

پس بايد به اين مسئله از منظرى كلان و گسترده نگريست؛ يعنى همان‏گونه كه امام مى‏نگرد، و آن‏گاه رابطه ميان اجراى آن و روزى و جان افراد را دريافت. از اين بالاتر، اساسا جامعه زنده و سالم، چنان حساس و هشيار است كه اجازه نمى‏دهد نه‏تنها آمران و ناهيان، بلكه حتى افراد بى‏طرف و لاقيد در معرض خطر قرار گيرند. اين‏گونه حساسيت را در صدر اسلام و در برابر خلفا شنيده‏ايم. براى مثال خليفه دوم ناچار بود توضيح دهد كه چرا از غنايم مسلمانان، پارچه بيش‏ترى نصيبش شده است. پس بزرگ‏ترين تضمين اجتماعى براى صيانت آمران به معروف و ناهيان از منكر، اجراى گسترده و فراگير اين فريضه در همه سطوح و به‏وسيله همگان است. در اين صورت، حقيقت و حقانيت سخن امام آشكارتر مى‏شود كه امر به معروف و نهى از منكر نه روزى كسى را مى‏برد و نه مرگ را نزديك او مى‏برد.

گفتار دوم:

شرايط امر به معروف و نهى از منكر

در ميان فقيهان و عالمان دين، معروف است كه امر به معروف و نهى از منكر مشروط به چند شرط است و بدون آنها، اين فريضه واجب نيست. از آن‏جا كه اين فريضه، ناظر به مصالح عمومى جامعه است، اهميت اين شرايط آشكارتر مى‏گردد. غالبا براى اين فريضه چهار شرط برمى‏شمارند :

.1 شناختن معروف و منكر؛

.2 احتمال تأثير؛

.3 اصرار بر ادامه منكر و ترك معروف؛

.4 موجب مفسده نبودن اجراى آن؛ (48)

.5 پايبندى آمر و ناهى به گفته‏هاى خود.

البته شرط پنجم، مورد اختلاف و گفت و گوى بسيار است.

اين شرايط برگرفته از دستورات و تعليمات معصومين‏عليهم السلام و پاره‏اى اجتهادات و تفسيرات بوده است. حال ببينيم معناى اين شرايط و ديدگاه امام على‏عليه السلام درباره آنها چيست.

.1 شناختن معروف و منكر

كسى كه خود شناختى از معروف و منكر ندارد، چگونه مى‏تواند ديگرى را به آن يك هدايت كند و از اين‏يك باز دارد؟ بيش‏تر مشكلات نيز ناشى از جهل به معنا و مصداق معروف و منكر است و بسا بر اثر ناآشنايى با مصاديق اين‏دو، كسانى امر به معروف و نهى از منكر كرده‏اند و خود را برحق پنداشته‏اند. از اين‏رو بيش‏تر فقيهان تصريح مى‏كنند كه آمر به معروف بايد خود معروف را بشناسد: «يا آن كه امر به منكر و نهى از معروف نكند. (49) » و «تا از اشتباه در انكار، ايمن ماند. (50) » از اين‏رو شايد نيازى به ذكر اين شرط نباشد؛ چرا كه امر به معروف، يعنى امر به معروف نه چيز ديگر، و نهى از منكر، يعنى نهى از منكر و بس. با اين همه در فرهنگ دينى ما بر اين شرط تأكيد فراوانى شده است كه ما نيز بدان خواهيم پرداخت.

امام على‏عليه السلام، از زبان رسول‏خداصلى الله عليه وآله وسلم نقل مى‏كند كه ايشان فرمود: «تنها كسى امر به معروف و نهى از منكر مى‏كند كه اين سه صفت در او باشد: ...بدان‏چه امر مى‏كند دانا باشد و از آن‏چه نهى مى‏كند آگاه باشد. (51) » ليكن از اين نكته بديهى بسيارى غفلت كرده‏اند؛ تا آن‏جا كه امام از كسانى كه منكر را معروف، و معروف را منكر مى‏پندارند، گله مى‏كند و از آنان به خدا پناه مى‏برد. اين‏گونه كسان به سبب آن‏كه در مسائل دينى خويش، سنت پيامبر را كنار گذاشته و از پيروى او تن زده‏اند، در تاريكى‏هاى شبهات گام مى‏زنند و هر چه را بشناسند، معروف، و آنچه را نشناسند، منكر مى‏پندارند و در حقيقت خود را معيار معروف و منكر قرار مى‏دهند: المعروف عندهم، ماعرفوا والمنكر عندهم، ماانكروا. (52) اين جهل به معروف و منكر، نتيجه آن است كه هر كس خود را پيشواى خويش دانسته است و بدين‏ترتيب در اين زمينه به اجتهاد خود متكى است.

از ديدگاه امام، شناختن معروف و منكر از ضروريات اجراى اين فريضه است. اما مشكل اصلى آن است كه غالبا شناخت نادرستى از اين‏دو مفهوم داريم و گاه منكر را معروف و معروف را منكر مى‏پنداريم. اين واژگونى در نظام ارزشى معروف و منكر، زاده آن است كه افراد به جاى آن‏كه پيرو پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، تابع قرآن و دنباله‏رو جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم باشند، خود را مقياس معروف و منكر مى‏پندارند و براساس دريافت‏ها و پنداشت‏هاى خويش عمل مى‏كنند. اين تلقى معكوس و غلط، گاه چندان پابرجا مى‏شود كه حتى ممكن است نزدشان معروف از منكرى ناشناخته‏تر باشد. (53) اين پيامد، فراورده خودمحورى و خودمدارى افراد و جامعه است و هنگامى پديدار مى‏شود كه جز آنچه را خود به رسميت مى‏شناسند و جز دانسته‏هاى خود را، دانش نمى‏دانند و خود را غايت‏القصواى معرفت مى‏پندارند و به گفته امام: «آنچه را خود نپذيرد، علم به‏حساب نيارد و جز شيوه خود، شيوه ديگرى را به رسميت نشناسد. (54) » حاصل اين نوع نگرش، انحطاط علمى و اخلاقى جامعه است و بسته بودن آن بر روى هر نوع انديشه مبتنى بر سنت نبوى و مسلك علوى.

از اين مسئله به نكته ديگرى مى‏رسيم كه فقيهان بر آن بسيار ـ و به‏جا ـ تأكيد كرده‏اند و آن اين‏كه امر به معروف و نهى از منكر، بايد در امور مسلم و قطعى دينى باشد، نه در امور اجتهادى. براى مثال اگر مجتهدى روزه گرفتن را در سفر مجاز دانسته باشد و مكلفى به تقليد از او در سفر خود روزه بگيرد، ديگرى نمى‏تواند اين كار را منكر دانسته، او را نهى كند. بسيارى از بدفهمى‏ها و برداشت‏هاى ناصواب نتيجه بى‏توجهى به اين نكته ظريف است. هيچ‏كس نبايد و نمى‏تواند، خود را ملاك و مقياس معروف و منكر بپندارد و جز در امور قطعى و مسلم، همواره بايد احتمال دهد كه آنچه را منكر مى‏پندارد، معروف باشد؛ همان‏گونه كه عكس آن نيز صادق است.

امام على‏عليه السلام كه خود معيار حق و حقيقت و از سرچشمه وحى سيراب شده بود، اين نكته را همواره رعايت مى‏كرد و در مواردى كه مسئله قطعى به نظر نمى‏رسيد، افراد تحت حاكميت خود را مجاز مى‏دانست تا طبق نظر خود رفتار كنند. نمونه اين مسئله در جنگ صفين رخ داد : از نظر امام وجود معاويه در مسند قدرت، از مصاديق بارز منكر بود و مسلمانان موظف بودند كه اين منكر را از جامعه بزدايند و در نتيجه جنگ با او و خلع يد از او بهترين نمونه نهى از منكر به‏شمار مى‏رفت، اما پاره‏اى مسلمانان در اين مورد ترديد داشتند. از آن‏جا كه نصى در اين زمينه وجود نداشت، آنان درباره اجتهاد امام و تشخيص او مردد بودند و گاه اين ترديد را آشكار مى‏ساختند و از حضور در جنگ پرهيز مى‏كردند. امام نيز هر چند حقيقت را آشكار مى‏ديد و خود را برحق و معاويه را بر باطل مى‏دانست، به اين آزادى در ترديد احترام مى‏گذاشت و اجازه مى‏داد كه هر كس در اين باب درنگ و تر


:: موضوعات مرتبط: خدا , امام علی(ع) , ,
:: برچسب‌ها: امر به معروف و نهى از منكر ,

|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : جعفر قاسمی
تاریخ : جمعه 6 مرداد 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: